دخترك فال فروش


LOVE

Lest

 

داخل ماشين نشسته بودم . پشت چراغ قرمز . دخترك فال فروشي را ديدم كه كنار همه ي ماشين ها مي آمد و مي خواست فال بفروشد. كسي از او فال نخريد . دلم براي او سوخت و من او را صدا زدم يك فال خريدم و 5 برابر قيمت يك فال را به او دادم. چراغ سبز شد ، حركت كردم و در يكجاي مناسب توقف كردم و فال را باز كردم تا بخوانم :

 

سراب رد پای تو کجای جاده پیدا شد
کجا دستاتو گم کردم که پایان من اینجا شد
کجای قصه خوابیدی که من تو گریه بیدارم
که هر شب حُرم دستاتو به آغوشم بدهکارم

تو با دلتنگی های من، تو با این جاده هم دستی
* تظاهر کن ازم دوری تظاهر می کنم هستی *
تو آهنگ سکوت تو به دنبال یه تسکینم
صدایی تو جهانم نیست فقط تصویر می بینم

یه حسی از تو در من هست که می دونم تو رو دارم
واسه برگشتنت هر شب درا رو باز می زارم  



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 2 شهريور 1391برچسب:,ساعت17:59توسط ...love... | |